اگر واقعاً نماز و عبادت بازدارنده از گناه و فساد است ؛چرا عبادت 6هزار ساله ، شیطان را اصلاح نکرد؟
عرش نیوز؛
« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » (العنکبوت، 45)
آنچه را از این کتاب به سوى تو وحى شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، زیرا نماز از گناهان بزرگ و آنچه (در شرع و عقل) ناپسند است بازمى دارد، و البته در یاد خدا بودن انسان، و یادکردن خدا انسان را بزرگتر است، و خدا مىداند چه مىکنید
جلوگیری از فحشا (زشتی و بدی)، یکی از خواص نماز است و البته نماز که اوج عبادات است، خواص و آثار دیگری نیز دارد که اصل و سرّ آن همان «ذکر الله»، یعنی یاد خداست، چنان چه به حضرت موسی علیهالسلام، بلافاصله پس از تکلم و معرفی خود به عنوان «الله» فرمود، پس برو اقامه نماز کن، برای یاد من:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه، 14)
منم، من، خدایى که جز من خدایى نیست، پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار.
به آثار گوناگون دیگری نیز در کلام وحی و بیانات نورانی معصومین علیهمالسلام تصریح شده است، مثل آن که میفرماید: نماز ستون دین است، نماز شناسنامه اسلام است، نماز سبب قبولی سایر اعمال میگردد و ...، اما از سوی دیگر [چنانچه در سۆال آمده بود]، میدانیم که این عبادات و از جمله نماز، در ابلیس و حتی بسیاری از نمازگزاران دیگر اثری نکرده است، چنان چه شاهدیم قاتلین امیرالمۆمنین، امام حسن و امام حسین و سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز یا اهل نماز بودند (مثل خوارج) یا دست کم تظاهر به آن میکردند و امروزه نیز جنایات هولناک نمازخوانان (به ویژه در کشورهای عربی) کمتر از بینمازها نمیباشد. پس واقعاً جای سۆال دارد که چرا در آنها اثر نمیگذارد؟!
الف – از همین اوصاف معلوم میشود که اقامه نماز، صرفاً خم و راست شدن و بیان چند جمله در اوقاتی معین ، نمیباشد، بلکه نماز، باید نماز باشد تا اثر کند. و الا نه تنها اثر مثبت نمیگذارد، چه بسا اثر منفی نیز بگذارد، مثل کسی که برای ریا نماز میخواند، تا آنجا که خداوندی که به تمامی انبیای الهی از آدم تا خاتم علیهمالسلام امر به اقامه نماز نمود، خود میفرماید: وای بر نمازگذاران!
«فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاۆُونَ* وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ » (الماعون، 4 تا 7)
پس واى به حال نمازگزاران * آنان که از نمازشان غافل [و به آن بىاعتنایند] * آنان که ریاکارى مىکنند * و از رفع نیاز دیگران دریغ مىورزند.
ب – پس، اگر آن چه که به عنوان خواص و آثار نماز ذکر شده در نمازخوانی اثر نکرد و پدیدار نشد، باید بداند که نمازش نماز نبوده است، هر چند که سر وقت و با آداب تمام خوانده باشد.
اگر صبح نماز خواند و تا ظهر مبتلا به کار زشتی شد، باید بداند که نمازش زیاد هم درست نبوده است.
نماز هر چقدر درست و صحیح و نماز باشد، همان قدر اثر دارد. نماز نباید مثل یک جسم بیروح، ولی غسل کرده و تمیز باشد، بلکه باید روح هم داشته باشد تا اثر کند ؛ چنانچه از مرده کاری بر نمیآید.
ج – نماز، تنها عبادت، تنها واجب و تنها کاری نیست که باید انجام شود. لذا همان طور که در شکل ظاهرش شروطی، وجوبی و آدابی دارد که برخی واجب و برخی مستحب هستند، در شکل باطنش نیز چنین است، لذا فرمود: آنان که مۆمن هستند و نماز میخوانند – آنان که به همراه نماز نیاز دیگران (انفاق) را برآورده میکنند – آنان که در نمازشان خاشع هستند – آنان که نماز را سبک نمیشمارند – آنان که به غیب ایمان دارند و ... .
در واقع نه تنها نماز باید تا حد امکان هر کس به شکل کامل (کمال) ظاهر و باطن اقامه شود، بلکه آن نماز خوانده شده نیز باید مورد محافظت و مراقبت گردد تا حبط و نابود نشود و برخی از این شروط قید شده مثل: ایمان به خدا، ایمان به غیب، تلاوت آیات الهی (قرآن کریم)، خشوع، انفاق و ...، همه محافظ نماز صحیح میباشند.
بدیهی است که صرف برخورداری از گنج کفایت نمیکند، بلکه باید محافظت شود تا ربوده نشود یا اسراف نگردیده و به هدر نرود چنانچه صرف بودن نور کفایت نمیکند، بلکه باید محافظت شود که خاموش نشود.
اگر بپرسید فلانی با آن همه ثروت، چرا این گونه بدبخت و فقیر شد؟ میگویند: چون از ثروتش مراقبت و محافظت نکرد و به هدر داد. لذا فرمود مۆمن از نمازش محافظت میکند:
«وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ » (المۆمنون، 9)
و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مینمایند،
د – اگر امیرالمۆمنین علیه السلام بدین مضمون فرمودند که هر کس دو رکعت نماز صحیح داشته باشد، بهشت بر او واجب میشود، معنایش این نیست که به خاطر آن دو رکعت او را به بهشت میبرند، بلکه معنایش این است که آن دو رکعت چنان تأثیری در ساختار شخصیت و اخلاق فردی و اجتماعی او دارد که او را الزاماً اهل بهشت میسازد.
ولی، باید در تأثیرها و تأثرها مراقب بود که چیزی این گنج را ضایع نکند، این نور را خاموش نکند، آثار آن را از بین نبرد. اگر نماز جلوی فحشا را میگیرد، فحشا نیز اثر نماز را از بین میبرد.
دروغ، غیبت، فتنه، نمامی، بیتوجهی به نیازمندان، ریا ... و از همه بالاتر و مهمتر «نپذیرفتن ولایت»، همه از آفاتی است که نماز را میسوزاند و از بین میبرد.
ه - ابلیس بسیار عبادت کرده بود و نمازهایی داشت که هر دو رکعتش به زمان ما شاید صدها سال طول میکشید، اما در دلش بدترین آفت وجود داشت که عبارت است از «تکبر». تا وقتی این آفت و ابتلای بالقوه ظهور و بروز پیدا نکرده بود، او از آثار عبادات و نمازش بهره برد، تا آنجا که به رغم «جنّ» بودنش، در صف ملائک قرار گرفت و در جمع مخاطبین وحی الهی جای گرفت.
همین که امتحانش پیش آمد، تکبرش بروز کرد و همه عباداتش را سوزاند. لذا پس از نافرمانی مورد بازخواست و محاکمه قرار گرفت تا از خود دفاع کند. خداوند کریم پرسید: چرا اطاعت نکردی، از عالین (فوق ملائک) بودی یا این که استکبار کردی؟ (یعنی از این دو راه خارج نیست)، او هم گفت: من برترم! خداوند متعال هم فرمود، پس، از این جمع خارج شو که این مقام جای متکبرین نیست و از مقامش هبوط یافت.
«قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ»
فرمود: «اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى؟ آیا تکبّر نمودى یا از [جمله] برترىجویانى؟»
«قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»
گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل آفریدهاى.»
«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ » (ص، 75 تا 77)
فرمود: «پس، از آن [مقام] بیرون شو، که تو راندهاى.
پس، باید هم نماز درست اقامه کنیم و هم مراقب باشیم که این سرمایه و گنج لایزال، از بین نرود.
مشرق- امالفضل میگوید: آخرین پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای عیادت شخصی که زبان به شکایت گشوده بود و آرزوی مرگ میکرد وارد شد. به او فرمود: آرزوی مرگ مکن، زیرا (با حضور در دنیا) اگر نیکوکار باشی بر نیکیهای خود میافزایی و اگر گناهکار باشی مهلت مییابی و مورد رضایت خدا قرار میگیری، پس آرزوی مرگ مکنید.
متن حدیث:
...عن ام الفضل قالت: دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی رجل یعوده و هو شاک فتمنی الموت: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا تتمن الموت فانک ان تک محسنا تزداد احسانا الی احسانک و ان تک مسیئا فتوخر تستعتب، فلا تتمنوا الموت.
5روز مانده تا محرم
هر روز یه سلام بدید به آقا به خدا عشق میکنید
تو ادامه مطلب واستون یه مداحی زیبا میزارم یه کم به بحثمون می چسبه
یا علی مدد
• پیشگفتار
قبل از آن که وارد بحث شویم و دربارهی آموزههای این شخصیت ممتاز چیزی بنویسیم پیشتر به اندازه فهم خودمان در خصوص شناخت سرور آزادگان و سالار شهیدان مطالبی را به عنوان مقدمه ذکر میکنیم:
1ـ در این که تمام امامان معصوم از مولی الموحّدین گرفته تا حضرت مهدی که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند از یک نور آفریده شدهاند و همه از حقیقت محمّدیهاند، در میان مذهب امامیّه حرف و کلامی نیست بنابراین، در تفاضل و برتر بودن بعضی از بعض دیگر از نظر اصل خلقت و آفرینش میانشان تفاوتی وجود ندارد و همهی آنها از انوار الهیّه و از نور محمّدیهاند و در تمام مراتب کمالات و معنویّت مساویند ؛ یعنی هر کمال و فضیلتی را که برای هرکدام ثابت کردیم برای سایر امامان، مقرّر و ثابت است و اگر این طور نبوده باشد نقص در امام و امامت لازم خواهد آمد و این، عقلاً باطل است.
2ـ در طول زندگی برای بعضی از معصومین، فرصت و موقعیّتی پیش آمد که برای اکثرشان آن فرصت و موقعیّت پیش نیامده بود لذا بسیاری از امامان، نتوانستند از آن فرصتها و موقعیّتها استفاده کنند؛ مثلاً در برههای از زمان در اثر اختلافات شدید بنیعباس با بنی امیه و در آخر کار سقوط دولت و حکومت بنی امیه و روی کار آمدن بنیعباس امام صادق(ع) توانستند به خوبی از فرصت استفاده کنند و مجالس علمی و فقهی تشکیل دهند و در نتیجه با تعلیم و تربیت بیش از چهار هزار دانشمند توانستند اسلام راستین و مذهب تشیّع را تبیین و به جامعه اسلامی معرفی نمایند. در حالی که همین امام(ع) در اواخر عمر خود در فشار حکومت ظالمانه بنیعباس بودند و بالاخره بهدست منصور به شهادت رسیدند.
حالا اگر گفتیم امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب تشیع و زنده کننده اسلام راستین است بدان معنا و مفهوم نیست که امامان دیگر قابلیّت این کار را نداشته و از این عمل عاجز بودهاند، زیرا این فکر و منطق غلط بوده و مسئله امامت و پیشوایی بالاتر از این حرفها است. یا حضرت سیدالشهدا(ع) قیام نمود و آن صحنهی محیّر العقول را در جهان بشریّت برای حفظ کیان اسلام و ابقای دین به وجود آورد که دیگر از امامان چنین عملی را به وجود نیاوردند، حال نباید گفت که مثلاًحضرت امام حسن مجتبی(ع) از این اقدام تکویناً عاجز بوده است و حال آن که با مطالعهی تاریخ زندگی این دو برادر روشن خواهد شد که قیام و انقلاب حضرت امام حسین(ع) اوّلاً حسنیّه و ثانیاً حسینیّهی بوده است.
• ویژگیهای حضرت امام حسین(ع)
1ـ خداوند متعال برای حضرت امام حسین(ع) یک حساب جداگانهای باز کرده که برای احدی از انبیاء و امامان معصوم، چنین حسابی باز ننموده است.
چرا و برای چه حضرت امام حسین(ع) برندهی جایزهی ممتاز است؟! پاسخ این سؤال با مراجعه به تاریخ پر افتخار این وجود نازنین بلکه قبل از ولادتش روشن خواهد شد.
حضرت امام حسین(ع) نه تنها در قلوب شیعیان خود نفوذ کرد بلکه فرق غیراسلامی نیز او را انسانی آزاد و آزاده شناخته و برای آن سرور آزادگان امتیازات خاصی را قائلند. اینک ما در این جا گفتار و معتقدات بعضی از دانشمندان و مورخان غیر اسلامی را نقل نموده و ذکر میکنیم:
• ع.ل.پوید مینویسد:
درس امام حسین(ع) این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و رحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین میرساند که هرگاه بدی مقاومتکند و بشر در راه آن پافشاری نماید آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند. در طی قرون افراد همیشه جرأت و پر دلی و عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و در اثر همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمیشود. این بود شهامت و این بود عظمتِ حسین(ع) و من مسرورم که در چنین روزی با کسانی که این فداکاری را از جان و دل ثناء میگویند شرکت کردهام. هرچند که یک هزار و سیصد سال از تاریخ آن میگذرد.
• اپرونیک مورخ مشهور امریکایی از واشنگتن مینویسد:
برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به ارادهی یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوایی و نهضت بخش اسلام، اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلیفهی مسلمین بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و پافشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده روح حسین فنا ناپذیر برپاست. ای پهلوان وای نمونهی شجاعت و ای شهسوار من ای حسین!
2- از ابتدای تکوّن حضرت امام حسین(ع) تا ولادت و از ولادت تا شهادت تمام عوالم هستی آسمانها و فرشتگان زمین و دریاها همه و همه برای حضرتش گریه نمودند که این جریان برای کسی پیش نیامده و نخواهد آمد. بلی برای حضرت یحیی نیز آسمان گریه کرد. در تفسیر مجمع البیان ضمن آیهی "فَما بَکَت عَلیهِم السَماءُ وَ الارضُ" مرحوم طبرسی فرمودند: برای دو نفر یحیی و حضرت امام حسین(ع) آسمانها و فرشتگان چهل شبانه روز گریه نمودند. و در همین تفسیر آمده است: آفتاب در طلوع و غروبش تا چهل روز به حالت حمراء و سوزش بود و در مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی چنین است:
" بَکَت السَماءُ عَلَی الحُسَینِ(ع) اَربَعِینَ یَوماً "، تفسیر صافی سوره الدّخان.
3- حضرت امام حسین(ع) در تمام کمالات و فضیلتها حتی در عبادت برترین انسان بود. چرا حضرتش مکنی به ابیعبدالله شده است؟! آیا این کنیه از کنیههای متعارف است؟! ظاهراً در این کنیه ویژگیای است و اشاره است به محور بودن آن حضرت در تمام کمالات.
با حاکمیت فراگیر اموى و خلافت یزید، این سوءال که چرا امام حسین قیام کرد مثل اینست که بگوئیم چرا پیغمبر اکرم(ص) در مکه قیام کرد و با قریش سازش نکرد ؟ و یا چرا على مرتضى (ع) رنج حمایت پیغمبر را در بدر، حنین، احد، احزاب و لیله المبیت متحمل شد ؟ و یا چرا ابراهیم یک تنه درمقابل قدرت عظیم نمرود قیام کرد ؟ چرا موسى در حالى که جز برادرش هارون کسى نداشت به دربار فرعون رفت ؟
قیام هاى مقدس بشرى داراى دو تشخص است :
1. از نظر هدف قیام، براى مقامات عالى انسانیت است ، براى توحید، عدل، آزادى، رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر کسب جاه و مقام یا تحصیل ثروت و به قول حنظله بادغیسى کسب مهترى و یا حتى براى تعصب وطنى ، قبیلهاى و نژادى .
2. این قیامها برقى است که در ظلمتهاى سخت پدید مى آید ، شعلهاى است که در میان ظلمها، استبدادها و زور گوئى ها مى درخشد ، ستارهاى است که در تاریکى شب، در آسمان سعادت بشر طلوع مى کند ، نهضتى است که مورد تصویب «عقلاى قوم!» قرار نمى گیرد. یکى از افتخارات نهضت حسینى همین است که عقلاى قوم آنرا تصویب نمى کردند ولى از آن جهت که فوق نظر عقلا بود نه دون نظر آنها، عرفا جنبه فوق عقل آن را در نظر گرفتهاند و به آن نام مکتب عشق دادهاند
درباره این سوال که امام حسین (ع) چرا قیام کرد به نکته زیر توجه کنید:
اوضاع و احوالى در جهان اسلام پیش آمده بود و به جائى رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این مى دانست که بایدقیام کند ، حفظ اسلام را در قیام خود مى دانست . قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود . اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشى و من باشم، بلکه اختلافى اصولى و اساسى بود. اگر کس دیگرى هم به جاى یزید بود و همان روش و کارها را مى داشت باز امام حسین قیام مى کرد ، خواه اینکه با شخص امام حسین(ع) خوشرفتارى مى کرد یا بد رفتارى . یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین(ع) متعرض کارهاى آنها نمى شد و روىکارهاى آنها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین(ع) بکنند ، هر جا را مى خواست به او مى دادند ، اگر مى گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید ، حکومت عراق را به من بدهید ، حکومت خراسان را به من بدهید مى دادند ، اگر اختیار مطلق هم در حکومت ها مى خواست و مى گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم و مى فرستم و هر چه دلم خواست خرج مى کنم کسى متعرض من نشود ، باز آنها حاضر بودند . جنگ حسین(ع) جنگ مسلکى و عقیدهاى بود ، جنگ حق و باطل بود . در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معین است تأثیر ندارد . خود امام با دو کلمه مطلب را تمام کرد . در یکى از خطبههاى بین راه به اصحاب خودش مى فرماید ( ظاهرا در وقتى است که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین همه را مخاطب قرار داد ) : « الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و الباطل لا یتناهى عنه ، لیرغب الموءمن فى لقاء الله محقا؛آیا نمى بینید که به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى شود ، پس موءمن در یک چنین اوضاعى باید به شهادت در راه خدا تن بدهد». یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود وظیفهاش اینست که قیام کند و آماده شهادت گردد.
از این رو، نهضت امام حسین (ع) یک نقطه عطف در تاریخ اسلام است از آن روز دیگر مسئله خلافت با اسلام تفکیک مىشود و مردم فهمیدند که اسلام را با خلافت نباید یکی دانست حقیقت اسلام جاى دیگر است. این تفکیک را حسین بن على (ع) با ریختن خونش در راه اسلام کرد.
در ساختمان نهضت مقدس حسینى سه عنصر اساسى دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است:
1.تقاضاى بیعت
این عامل به اعتبار زمانى اولین عامل است، امام حسین در مدینه است . معاویه قبل از مردنش - که مى خواهد جانشینى یزید را براى خود مسلم بکند- به مدینه مى آید تا از امام بیعت بگیرد ، آنجا موفق نمى شود . بعد از مردنش یزید مى خواهد بیعت بگیرد. به نص قطعى تاریخ ، یزید در نامه خصوصى خود به والى مدینه چنین مى نویسد : «خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا؛ حسین را براى بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.»
دو مفسده در بیعت با این آدم بود که حتى در مورد معاویه وجود نداشت:
الف. تثبیت خلافت موروثى از طرف امام حسین(ع)؛ یعنى مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثى مطرح بود .
ب. شخصیت خاص یزید؛ او اولا جوان بود ، و ثانیا از اول در زى بزرگ زادگى و اشراف زادگى و شاهزادگى بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراوانى
داشت ، سیاست را واقعا درک نمى کرد ، غرور جوانى و ریاست داشت ، غرور ثروت و شهوت داشت . کارى کرد که در درجه اول به زیان خاندان
ابوسفیان تمام شد ، و این خاندان بیش از همه در این قضیه باخت . اینها که هدف معنوى نداشتند و جز به حکومت و سلطنت به چیز دیگرى فکر نمى کردند ، آن را هم از دست دادند . حسین بن على علیه السلام کشته شد ، ولى به هدفهاى معنوى خودش رسید در حالى که خاندان ابوسفیان به هیچ
شکل به هدفهاى خودشان نرسیدند .
2. دعوت مردم کوفه
مردم کوفه از امام حسین (ع) دعوت مى کنند، حدود هجده هزار نامه به امام مى رسد که بعضى از نامهها را چند نفر و بعضى دیگر را شاید صد نفر امضاکرده بودند که در مجموع شاید حدود صد هزار نفر به او نامه نوشتهاند . اینجا عکس العمل امام چه باید باشد ؟ حجت بر امام تمام شده است . عکس العمل ، مثبت و ماهیت عملش ، ماهیت تعاون است . یعنى مسلمانانى قیام کردهاند ، امام باید به کمک آنها بشتابد . اینجا دیگر عکس العمل امام ماهیت منفى ندارد ، ماهیت مثبت دارد . لذا ماهیت نهضت حسینى از این نظر، ماهیت عکس العملى است ولى عکس العمل مثبت نه منفى . مسئله دعوت ، یک وظیفه جدید است ، مسلمانها حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء دادهاند . اینجا اتمام حجت است .
3. امر به معروف و نهى از منکر
از روز اولى که امام حسین از مدینه حرکت کرد ، با شعار امر به معروف و نهى از منکر حرکت کرد . از این نظر ، مسئله این نبود که چون از من بیعت مى خواهند و من نمى پذیرم ، قیام مى کنم ، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفه امر به معروف و نهى از منکر باید قیام کنم . و نیزمسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کردهاند ، قیام مى کنم . هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند ، روزهاى اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست . دنیاى اسلام را منکرات فرا گرفته است ، من به حکم وظیفه دینى ، به حکم مسئولیت شرعى و الهى خودم قیام مى کنم . در اینجا او به حکومت وقت هجوم کرده است. به حسب این عامل ، امام حسین(ع) یک مرد انقلابى است ، یک ثائر است ، مى خواهد انقلاب بکند .
به ارزش عناصر سه گانه نهضت بنگریید
در عامل اول ، امام حسین(ع) مدافع است . به او مى گویند : بیعت کن ، مى گویند : نمى کنم و از خودش دفاع مى کند .
در عامل دوم ، امام حسین(ع) متعاون است ، او را به همکارى دعوت کرده اند و جواب مثبت داده است .
در عامل سوم ، امام حسین(ع) مهاجم است . در اینجا او به حکومت هجوم کرده است.
هر یک از این عوامل ، یک نوع تکلیف و وظیفه براى امام حسین ایجاب مى کرد.
برای تفصیل به حماسه حسینی اثر استاد مطهری بنگریید.
در این قسمت نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را بگذارید