درباره وب
عاشقان سید الشهدا
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه




نویسندگان


پیوند ها
وطن
Mint
ثقلین
بامزه
گلبرگ
معراج
معراج
قاصدک
خاطرات
کدو آذین
نامبر وان
شباهنگ
iranzare
کلبه1001
گچ و تخته
خلقت خدا
مجله فیلم
کلبه نشین
شوق پرواز
I Love you
عاشقانه رند
در حریم رضا
بیا فقط بخند
دانلود موزیک
عروج لاله ها
جنگ قلم ...
کلبه ی بارانی
نعلین سایبری
جنت اباد جنگل
خاکیان افلاکی
بلاگ عشق 1
..:: حجره ::..
اخبـــار فیزیک
مطالب مذهبی
بهونه ی حرمت
بیداری اندیشه
خانمی و آقایی
کره ای - ایرانی
سرداران شهید
حسابداری سبز
جملات عاشقانه
خاطرات یک برگ
تدریس خصوصی
فروشگاه پارسی
شهدای زنجانرود
پرچم 3رنگ ایران
خوش صدا موزیک
نغمه های کودکانه
فرهنگیان بسیجی
بچه مدرسه ای ها
حماسه های پایدار
درد نوشته های من
یاس کبود *رضوان*
داستان و سرگرمی
امپراطوری قلب ها
وبلاگ در هم بر هم
سرباز صاحب الزمان
دنیای عشق و خنده
همچنان ایستاده ایم
سید محمدجواد ذاکر
وبلاگ علیرضا وحیدی
وبلاگ علیرضا وحیدی
قرارگاه فرهنگی حنفا
دلم برات تنگ شده....
آموزش دین و زندگی 1
جدیدترن موزیک های رپ
اجتماعی/ولایت=امنیت/
˙·٠•●♥دختر آفتاب♥●•٠·˙
"""❤ مطــالـب زیـــبـــا ❤ """
معبر سایبری شهید اطهری
◕زنگ تفریح جوانـــــــــــی ◕
فروشگاه اینترنتی بهمن 1390
دبستان غیردولتی مهدی(عج)
برنامه ریزی و مشاوره تحصیلے
پایگاه متون شجره طیبه صالحین
حماسه سیاسی،حماسه ی اقتصادی
لبیکـ یا خـامـنـهـ ایـ لبیکـ یا حـسـیـنـ استـ
پایگــاه ســـربازان گمنـــــام امــام زمــــان(عج)

نویسنده :مرداس
نوشته شده در :۰۲/۳۰
☀عبرت آزاد، مقایسه ممنوع؟!!
مقایسه کنید و نظر بدهید

جانبازی شیمیایی در خاطراتش چنین گفته است: تاکسی که مرا از ترمینال جنوب تا خانه ام آورد ۱۰۰ تومان بیشتر گرفت. چون می گفت باید ماشینش را ببرد کارواش. گرد و غبار لباس خاکی من را میخواست بشوید!!!
همان روز باید می فهمیدم که چه اتفاقی افتاده!
اما طول کشید …
زمان لازم بود …

همین چندی پیش آژانس گرفته بودم تا بروم جایی. راننده پسر جوانی بود که حتی خاطره آژیر خطر را هم در ذهن نداشت. ریه هایم به خاطر هوای بد تحریک شد و سرفه ها به من حمله کردند. از حالم سوال کرد.
 کم پیش می آید که وضعیت جسمانیم را برای کسی توضیح بدهم …اما آن شب انگار کسی دیگر با زبان من گفت …گویی قرار بود من چیزی را درک کنم و بفهمم با تمام وجود ...!!!
 گفتم که جانباز شیمیایی هستم و نگران نباشد و این حالم طبیعی است. 
سکوت کرد …به سرعت ضبط ماشینش را خاموش کرد و خودش را جمع و جور … 
وارد اتوبان که شدیم …حالم بدتر شد … سرفه ها امانم را بریده بودند …
ایستاد و مرا پیاده کرد و گفت که ممکن است حالم بهم بخورد و ماشینش کثیف شود و او چندشش میشود …و…رفت …
من تنها در شبی سرد ... کنار اتوبان ایستاده بودم و با خودم فکر میکردم که چرا؟ پدر و مادر او مگر از ما برایش نگفته اند؟ معلمانش چه!؟

یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود.
از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی داری؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است! 

جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود، از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند، اما جالب ترین بخش داستان صبح روز بعد اتفاق می افتد...

هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود، کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل 💐به انتظار بیدار شدن او نشسته است و ... باقی اش را دیگر حدس بزنید!

راستی هیچ می دانید پائولو مالدینی اسطوره میلان از شهر میلان واقع در شمال غربی ایتالیا، به شهر رم واقع در مرکز کشور ایتالیا که فاصله ای حدود ششصد کیلومتر دارد رفت، تا از یک جانباز جنگی ایرانی را که خواستار عکس یادگاری اوست، عیادت کند؟ 
.راستی چرا ؟!!

*********************************
👈📎 ما را در نشر مطالب مذهبی یاری نمایید...

صفحه رسمی منتظران یوسف زهرا(عج)

http://line.me/ti/p/%40jth9509o